Mi fartas malbone; Jes, Mi malbone fartas, Mi malbone fartas pro kiel mi estas pro kiel la mondo estas.
Mi kaj la mondo estas simila. Ni estas la “neperfekta“; la “malperfekta” la “malbona”.
Mi spektas la mondo(la malbona) kaj mi faras nenio speciala. Ho! Mi estas la malbona mi fakte estas. Mi estas la malbona ĉar mi spektas la malbona kaj faras nenio.
Se mi volas ne esti malbono mi bezonas ago. NUN.
حالم خوش نیست و ملولم؛ ملول از خود و جهانم. جهانی که در اطراف من است، معیوب است. من هم مینشینم فقط نگاه میکنم، انگار نه انگار زندهام. من مسئولم، نه؟ مسئول تمام بدی های جهان من خود بدیام هنگامی که میگذرم از بدیها.
فکر کنم دیگر خور و خواب و شهوت بس است. راه بادیه را میگیرم که از نشستن باطل بهتر است. همینگونه تنها خوب است؛ در راه هدف، باید رها کرد؛ مشکلی نیست؛ مشکلی نخواهد بود.
نیما: در پیله تا به کی بر خویشتن تنی؟پرسید کرم را، مرغ از فروتنی/ تا چند منزوی در کنج خلوتی؟ دربسته تا به کی در محبس تنی؟/ در فکر رستنم، پاسخ بداد کرم. خلوت نشستهام زیر روی منحنی/ هم سال های من، پروانگان شدند! جستند از این قفس،گشتند دیدنی/ در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ یا پر بر آورم بهر پریدنی/ اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی! کوشش نمی کنی،پری نمی زنی.