هستی من

من هیچ‌گاه این‌قدر به هستی فکر نکرده بودم؛ به هستی ام. اینکه فکر که احتمالا خدایی نیست برای انسان پشتیبانی باقی‌ نمیگذارد. اینکه تمام زندگی همینجاست و من آن را زندگی نکرده‌ام وحشتناک است. این که من تنها هستم و تا آخر عمر تنها خواهم بود. این که من من هستم؛ اینکه باید تلاش کنم؛ اینکه شاید در اشتباه باشم و از هیچ چیزی مطمئن نیستم، اینکه بر همه چیز تسلط ندارم؛ اینکه باید سختی بکشم؛ اینکه باید بمیرم؛ اینکه زندگی و جهان پوچ و بی‌معناست؛ اینکه تمام اطرافیان نیز مانند منند؛ اینکه وجود دارم ترسناک است. زبان نمیتواند حالت مرا توصیف کند؛ سخت است. اینکه زندگی کنی خیلی سخت است و اینکه خودکشی کنی بزدلی است.

شاید باید قبول کرد که آزادم مسئولم تنهایم، باید تلاش کنم معنای زندگی‌ام را خودم بسازم.  شاید باید با اینها کنار بیایم و تلاش کنم برای هدفم

خنده‌دار است که این همه آشفتگی ذهنی و ناامیدی در همین دو پاراگراف ختم میشود. وحشتناک است غیرقابل تحمل است.

شاید به نتیجه‌ای برای سوالاتم رسیده باشم، هدف زندگی انجام کارهای جدید است؛ اینکه پروژه‌ای را شروع کنی، کتابی بنویسی، شرکتی را بنیان گذاری کنی،خوبی کنی و جلوی بدی را بگیری، هدف زندگی است و ارزش تلاش هم دارد. لذت هم دارد، «تعهد» چیز خوبی است؛ شاید توانستم عاشق هم بشوم شاید توانستم خوشبخت ترین انسان روی زمین هم بشوم این‌ها ارزش تلاش دارند.

——-

اینها را سیزده مهر ۹۴ نوشته ام! ۵ ماه گذشته…

زود است بگویم که هستی را دریافته ام، هنوز زود است؛ ولی به هرحال قدر توانم شرح میدهم چه شدست.

تا کودکی از تفکرات رهاییم، بعد باید تصمیم بگیریم در مورد همه چیز؛ بزرگ و نیم‌مستقل شده‌ایم! دیگر وقت است به زندگیمان جهت بدهیم به خودمان.

و می‌گذرد زمان و ما هیچ در نمی‌یابیم از این جهان، از هرچه هست و از هرچه بوده

ولی درک شرایط چه آسان است!
می‌دانیم که تنهاییم تا ابد، درک نمی‌شویم، سایرین و خودمان آنطور که شاید رفتار نمی‌کنیم.

می‌دانیم که آزادیم و مسئول، آزادیم که هرکاری بکنیم و در قبال تمام کارهایی که کردیم و کارهایی که نکردیم؛ در قبال همه‌ی تصمیماتمان، همه‌ی انتخاب‌هایمان مسئولیم.

می‌دانیم که دنیا قواعد خاص خود را دارد و آن آرمان‌شهر داستان‌ها نیست. می‌دانیم که ظالم است، هیچ‌گاه قوائدش را به نفع هیچ‌کس عوض نمی‌کند و هیچ‌چیزش قابل پیش‌بینی نیست.

می‌دانیم که پوچ است! هرچه در آن هست روزی نابود خواهد شد و خود ما هم همینطور، تطابق با قواعد ظالمانه‌اش سخت است و دشوار و شاید به زحمتش هم حتی نیارزد!

می‌دانیم که زیباست و زشت، تهوع‌آورست و شگفت‌آور هرجور خودت به آن نگاه کنی.

این‌ها شرایط واضح دنیایند هرکس،اگر هوش کافی داشت و این‌ها را فهمید در برابر این‌ها کاری می‌کند: جهت گیری

یا فرار میکند با خدا تراشی، دیگر دنیایش را پوچ نمی‌بیند، دیگر دنیا ظالم نیست بلکه تقدیر خدای مشفق است دیگر تنها نیست خدا را دارد.

یا قبول می‌کند، چه ترسناک است احوال آن بیچاره! و چه شجاعتی میخواهد و چه دلیر باید بود تا قبول کرد.

قبول می‌کند دنیا پوچست، تنهاست،باید در دنیای ظالمانه زیست.

و زندگی میکند…

One thought on “هستی من”

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *